Aberfoyle: سواری در بریتانیا

فهرست مطالب:

Aberfoyle: سواری در بریتانیا
Aberfoyle: سواری در بریتانیا

تصویری: Aberfoyle: سواری در بریتانیا

تصویری: Aberfoyle: سواری در بریتانیا
تصویری: Gravel Riding Scotland - Badger Divide & Aberfoyle 2024, ممکن است
Anonim

آب و هوای معمولی اسکاتلند نمی تواند سواری را که مناظر فوق العاده زیبایی را در اطراف منطقه Trossachs در استرلینگ شایر نشان می دهد، خراب کند

"شاید بخواهید همین الان آن را در وی رینگ قرار دهید." ما فقط 1 کیلومتر از سواری خود فاصله داریم و در حال حاضر احساس ترس از آنچه روز پیش رو برای ما دارد به وجود آمده است.

من حدود یک ساعت گذشته را صرف صبحانه در مهمانخانه ای مشرف به مزرعه هایی کرده ام که اقامتگاه های ما را از شهر کوچک آبرفویل جدا می کند و سعی کرده ام جهت باد و احتمال بارش باران در بالای درخت را حدس بزنم. عمارت سرپوشیده کریگمور در پشت خیابان اصلی شهر.

تصویر
تصویر

مسیر ما از Aberfoyle به سمت دریاچه کاترین و بیشتر به پارک ملی Trossachs ما را بلافاصله به گذرگاه دوک، بالا و بالای تپه 420 متری و به سرزمین عجایب کمیسیون جنگلداری از سرخس، کاج و موج‌های متعدد می برد.

شریک سواری من کمپبل است، مردی که این جاده ها را به خوبی می شناسد و با مهربانی پیشنهاد کرده است دوچرخه سوار را در مسیرهای محلی خود راهنمایی کند، بنابراین به توصیه او توجه می کنم و روی حلقه کوچک کلیک می کنم. علیرغم اینکه امروز صبح پاهایم را در آغوش می کشم، سرما را احساس کرده ام، بنابراین تلاش برای صعود گرمای بیشتری را فراهم می کند همانطور که از هوای متراکم و سنگین از مه بالا می رویم، و من در سکوت به انگیزه دوک مونتروز در پشت این سبک سادیستی فکر می کنم. نمونه ای از مهندسی بزرگراه اواخر قرن نوزدهم.

نوشیدن آن در

صعود کوتاه و تند کریگمور هیچ قله مشخصی ندارد که بتوان از آن صحبت کرد، هیچ قله واحدی برای نامیدن قله آن وجود ندارد. در عوض سطح جاده برای مدت کوتاهی، سپس صدها متر در رمپ و شیب ادامه می یابد.یک تلاش کوتاه برای دیدن ما در هر مینی قله پی در پی کافی است قبل از پایین آمدن آن و پایین آمدن آن در حالی که ما خطوط مسابقه را روی آسفالتی کاملاً صاف حک می کنیم که مانند نوار کاست بدون قرقره در مناظر جنگلی نازک کشیده شده است.

فرود نهایی ما مستقیم و سریع است و به ۱۲ کیلومتر زمین بازی متروک در دامنه ها پایان می دهد. جلوی ما زیبایی وسیع دریاچه کاترین است و من لحظه ای را در منظره آب می نوشم، حتی در زیر آسمان خاکستری آرام. کمپبل، منبع تمام دانش محلی، به من می گوید که دریاچه منبع بیشتر آب آشامیدنی گلاسکو است.

در حالی که از کنار پارکینگ بازدیدکنندگان عبور می کنیم، به شوخی پیشنهاد می کنیم که سوار شدن با قایق بخار سر والتر اسکات از روی آب ممکن است یک برنامه هوشمندانه باشد. در عوض، جاده ای را در امتداد ساحل شمالی انتخاب می کنیم. به روی ترافیک بسته است و به ما امکان عبور بدون مانع در امتداد جاده متروکه دیگری را می دهد و ما در یک سرعت ثابت قرار می گیریم که به ما امکان می دهد در حالی که لبه آب را می گذریم، گپ بزنیم.

تصویر
تصویر

در سمت چپ ما دریاچه امتداد دارد، امواجی که به شکل اسب‌های سفید مینیاتوری شلاق می‌خورند در حالی که باد سطح آن را متزلزل می‌کند. در پناه خط درختان، تلاش‌های کوتاه و سختی انجام می‌دهیم تا از طلوع‌های کوتاه در جاده جلوگیری کنیم و در فرودهایی که به همان اندازه کوتاه‌مدت هستند، استراحت کنیم. جاده هر از گاهی باریک می‌شود و ما صف می‌کشیم و سرعت خود را افزایش می‌دهیم به این امید که بتوانیم اولین حلقه از سواری را تا توقف ناهار برنامه‌ریزی‌شده‌مان کامل کنیم، قبل از اینکه آسمان‌های غوغا تصمیم به شکستن بگیرند.

من کمپبل را در شیب تقریباً سطحی تعقیب می کنم که صدای ترک خوردگی بار مانند شلیک تفنگ را می شنوم. تکان می‌خورم و درخت‌ها را برای یافتن یک دیوانه کامو پوش بررسی می‌کنم و برای فرار از صحنه آماده می‌شوم که فکر می‌کنم ما را با گوزن‌های گوزن اشتباه گرفته‌ایم. سپس کمپبل را می بینم که در فاصله 20 متری جلوتر از من در حال کاهش سرعت ایستاده است، پایش را بیرون آورده و خودش را ثابت نگه می دارد. یک پره از لبه چرخ عقب او منفجر شده است، و اکنون به طرز تاسف باری از توپی خود می پرد.

قابل تعمیر نیست، اما کمپبل فوق‌العاده مدبر یک دوچرخه یدکی دارد که با خیال راحت در صندوق عقب ماشینش در آبرفویل قفل شده است. او ماشین عکاس را می گیرد و به دوردست می رود، در حالی که من بی صدا

لعنت به نزدیکی او به بخاری و به تنهایی برای تکمیل 20 کیلومتر پایانی این حلقه به نقطه شروع ما.

بدون اینکه چیزی جز چند برگ ریخته در جاده وجود ندارد، مناظر سراسر دریاچه را غرق می کنم و برای لحظه ای در زمینی که در آب بیرون می زند توقف می کنم. ظاهراً محل دفن قبیله مک گرگور در انتهای مسیر علفزار قرار دارد که توسط یک دیوار سنگی محافظت می شود. دورترین نقطه آن توسط امواج می‌پیچد و ظاهر یک کشتی کوچک را به ساحل می‌دهد.

تصویر
تصویر

من می توانم اولین نقاط باران را احساس کنم، بنابراین تصمیم بگیرید که حرکت کنید. بازگشت موتور به وعده یک میخانه گرم و یک کاسه پاستا بزرگتر از سرم بهترین گزینه به نظر می رسد. با خروج از لبه آب در استروناچلاچار، مذاکره در مورد یک دروازه بسته و فشردن دوچرخه خود از طریق سوراخ نزدیک در پرچین، می دانم که 18 کیلومتر بین اینجا و غذای بسیار مورد نیاز فاصله وجود دارد.وقتی باران سخت‌تر می‌شود، یک ژل به گردنم می‌اندازم، با قطرات بزرگ آب که چشم‌انداز عینک‌های آفتابی خوش‌بینانه‌ام را پنهان می‌کند.

هنگامی که فرود خود را به سمت ساحل دریاچه آرد آغاز می کنم، آسمان به طور کامل باز می شود و باران به رگبار تبدیل می شود. پیشرفت من به شدت مشخص می شود. از خودم می پرسم: «تام بونن چه کار می کند؟» مخازن را خالی می‌کنم، میل لنگ‌ها را چنان محکم می‌کوبم که هر حرکت پدال با صدایی شنیدنی از جوراب‌های اشباع من همراه است. برای یک چیز، بونن احتمالاً روکش کفش می پوشید.

پناهگاه بدهید

با رسیدن به حومه آبرفویل، سرعتم کاهش می‌یابد، و با دیدن سمت راستی که از جاده اصلی خارج می‌شود و به پارکینگی که به مسافرخانه فورث منتهی می‌شود، روحیه‌ام بالا می‌رود. از هر انتها روی کفپوش سنگ پرچم می‌ریزم، میز را پیدا می‌کنم، یک لغزش خیس روی زمین صاف انجام می‌دهم و به کمپبل می‌پیوندم که به طرز نگران‌کننده‌ای خشک و راحت به نظر می‌رسد.

تصویر
تصویر

در حالی که من خشک می شوم و گرم می شوم، کربوهیدرات می خوریم و یک پیمانه کوکاکولا می خوریم. گاهی یکی از ما در جستجوی آسمان آبی از پنجره‌های میخانه نگاه می‌کند. بعد از یک ساعت کاملاً مشخص می‌شود که سایه‌های خاکستری تنها رنگ‌های امروزی خواهند بود، بنابراین ما کت‌های بارانی‌مان را پوشیده‌ایم، دوچرخه ذخیره کمپبل را از ماشین جمع‌آوری می‌کنیم و این واقعیت را می‌پذیریم که هیچ‌یک از ما قرار نیست روز را با چیزی کمتر از آن به پایان برسانیم. انگشتان چروکیده.

موضوع توپوگرافی کاملاً متفاوتی در نیمه دوم فیگور هشت امروزی وجود دارد. همانطور که در جاده های درخشان در امتداد حاشیه پارک جنگلی ملکه الیزابت به سمت جنوب می رویم، درختان کمتر فراوان می شوند و چشم انداز به طور فزاینده ای بی ثمر می شود. زمین‌های جنگل‌زدایی شده به چپ و راست کشیده می‌شوند که ما برای صعود از «خط لوله» حفاری می‌کنیم - یک منطقه محلی مورد علاقه Strava که با صعود طولانی، مستقیم و ظاهراً بی‌وقفه‌اش از میان وحش‌های بادگیر مشخص می‌شود.

دوباره در رینگ کوچک هستیم، و برای اولین بار نیست که مجبوریم نشسته بالا برویم، به دنبال چسبندگی روی سطح لغزنده جاده باشیم، و به مسیری که کمترین مقاومت را دارد، به آسفالت پیش رو نگاه کنیم.سرمای اواخر صبح به سرعت فراموش می شود زیرا هر دو موتور ما دوباره به دمای کار می رسند.

تپه، مزارع کاج دوردست، افق را فلفل می کنند. با غلتیدن روی کاپوت ها، نفسم را دوباره به دست می آورم و کمی وقت می گذارم تا آرامش صحنه را درک کنم. ما از زمانی که آبرفویل را ترک کردیم به سختی با یک وسیله نقلیه موتوری روبرو شده ایم. این خطوط یک فرار، زمانی برای فکر کردن، زمانی برای تنفس در هوای واقعاً تازه را ارائه می دهند.

تصویر
تصویر

Hurtling به شهر کوچک درایمن، سرعت هایی را فشار می دهیم که احتمالاً در این شرایط آب و هوایی معقول نیستند، اما سرگرمی ارزش ریسک را دارد. من از شکاف‌های گرد در جاده و تکه‌های خرده‌های سست طفره می‌روم و قبل از اینکه طرف دیگر را به حرکت درآورم، از پایین فرود عبور می‌کنم. هیجان انگیز است - درست تا جایی که یک سنگ وارد لاستیک من می شود.

کوچک و تیز، بادگیر کوچولو، روغن کاری شده توسط آب باران، به محفظه لاستیکی و به لوله داخلی من نفوذ می کند.هوا در عرض چند ثانیه بیرون می‌رود و من در کنار یک کپسول کوچک به نقطه‌ای می‌لزم. تعویض لاستیک در کنار جاده هرگز کار خوشایندی نیست، اما این کار با باران و دشواری تلاش برای قرار دادن یک لوله داخلی جدید در حین حرکت در میان‌ها بسیار بدتر می‌شود. آنها واقعا حریص هستند و به وضوح مرا خوشمزه می دانند.

رفع در کنار جاده کامل شد، مسیر ما را از طریق درایمن و جنوب شرقی به دهکده کوچک گارتنس می برد. حس بازی جوانمردانه و صمیمیت این جامعه به «فروشگاه صداقت» گسترش می یابد. دو یخچال که در جلوی یک خانه قرار گرفته اند بستنی، آب نبات، آب بطری و شکلات را به قیمت 1 پوند عرضه می کنند و یک قوطی پول بالای آنها قرار دارد. در یک روز آفتابی، می‌توانید به راحتی در حالی که یک بعد از ظهر اینجا هستید، با تنبلی از نوشیدنی‌ها و یخ‌ها لذت می‌برید و از جریان سریعی که در اطراف سنگ‌های صیقلی می‌چرخد هیپنوتیزم می‌شوید.

صدای جویبار تنها صدایی است که به این فکر می کنیم که آیا شکلات روی کارت است یا خیر. با تصمیم مخالف، ژل دیگری را در گلویم فشار می‌دهم، جرعه‌ای از بطری‌ام می‌نوشم، به شدت به سمت راست می‌پیچم و پل را روی آب می‌گذارم و به سمت بالا، از این روستای کارت پستالی بیرون می‌روم.

تق، تق

باید شکلات را می خوردم. کمی بیشتر از نیم ساعت بعد من در حال تقلا هستم، پاهایم تخلیه می شوند و می توانم رسیدن اجتناب ناپذیر "تق" وحشتناک را احساس کنم. جیب‌هایم خالی است، اما همسفر همیشه باهوش من از پیراهن‌اش رزق و روزی می‌گیرد (او باید بهترین پیشاهنگ در گروهش بوده باشد)، و «غذای واقعی» به من پیشنهاد می‌کند – هیچ یک از آن مزخرفات ژل. من مشتاقانه نیش می زنم و هر لقمه ذخایرم را جمع می کند. من یک نشانگر «انرژی» بازی رایانه‌ای را تصور می‌کنم که از حالت مستطیلی خالی و چشمک‌زن در پایین صفحه به یک شمش سبز رنگ که به سرعت در حال گسترش است، تبدیل می‌شود. بعد از پنج دقیقه، من آماده هستم که یک بار دیگر از طریق خطوط باریک استرلینگ عبور کنم و همه چیز را به فشار نهایی بدهم.

تصویر
تصویر

سواری از شرق تا Fintry به نظر می رسد که زمان دویدن خود را کاملاً برای زمان شروع مدرسه تعیین کرده ایم. با این حال، در حقیقت، یک اتوبوس مدرسه و چند تاکسی والدین، بزرگترین انباشت ترافیکی است که در طول روز دیده‌ایم.چند دقیقه رد شدن با احتیاط در آن ذهن را متمرکز می کند، و همانطور که از روستا خارج می شویم، با نزدیک شدن به آخرین صعود روز، جاده یک بار دیگر ساکت می شود.

که در سطح محلی به عنوان برترین های جهان شناخته می شود، بر فراز زمین های سرسبز که توسط تماشاگران گاو حرکت می کنند، برمی خیزدیم. این یک حمله بیرون و خارج نیست، بلکه یک گرادیان ثابت است که نیازمند محاصره آهسته است. خوشحالم که بسیاری از چیزهایی که در پاهایم باقی مانده است را در دامنه تپه مرطوب می گذارم، با این آگاهی که در شرف فرود خواهیم بود که تا 11 کیلومتر آینده ادامه خواهد داشت. زنجیر را روی حلقه بزرگ می‌کوبم، پایین می‌روم و از انرژی رایگان دویدن در سراشیبی لذت می‌برم.

ابرها قاطعانه از تکان خوردن خودداری کرده اند، اما حداقل اکنون کمتر تهدیدآمیز به نظر می رسند و مناظر واضح تر می شوند. یک تقاطع T نشانگر گردش به چپ است و ما به نرمی شگفت‌انگیز A81 ملحق می‌شویم، قبل از شروع یک مسترکلاس 8 کیلومتری در مسیر رفت و برگشت. حملات انجام می شود، تعقیب می شود و با کمپبل مقابله می شود که من و کمپبل سوار ترن هوایی غرب به سمت آبرفویل می شویم.

آسمان شروع به تاریک شدن می کند، زیرا روز کامل ما در زین به پایان می رسد، و سرعت ما با نگرانی های فزاینده ما در مورد تمام شدن نور روز افزایش می یابد. با تحریک فکر حمام در پایان سفر، قطره‌ها را می‌گیرم و بزرگ‌ترین وسیله‌ای را که می‌توانم مدیریت کنم تا هتل فشار می‌دهم.

بعد از اینکه از کمپبل تشکر و خداحافظی کردم، به اتاقم برمی گردم تا تلاشم را با حمام آب گرم پاداش دهم. همانطور که به داخل بالا می روم، متوجه می شوم که سواری امروز یک مجازات دیگر برای پاهای خسته ام در نظر گرفته است. من واقعاً باید به یاد می آوردم که اول آغوش را پاک کنم.

توصیه شده: