ارائه پوشش تلویزیونی تور بریتانیا، همان طور که مت باربت کشف می کند، هجوم افراد مشهور در سفر، شایعات و دوچرخه سواری است
من در قطاری نشسته ام و از لندن به سمت خلیج کووین در شمال ولز می روم و به تصاویری از مجموعه ای باورنکردنی از ماشین ها در تلفن همراه نگاه می کنم: چند جگوار تنظیم شده، یک مک لارن سبز، یک مرسدس، یک لندرور جدید. موبایل مال من نیست و ماشین ها هرگز نخواهند بود. همه آنها متعلق به مردی هستند که تصادفاً کنار من نشسته است: مارک کاوندیش.
و بنابراین، سفر من در سراسر کشور به دنبال سیرک درخشان که تور بریتانیا است، با شلیک نسیم به مدت سه ساعت با یکی از بزرگترین بریتانیاییهایی که تا به حال دوچرخهسواری را رکاب زده است، آغاز میشود.ما آشکارا در مورد چیزهای زیادی صحبت می کنیم که در اینجا به اشتراک نخواهم گذاشت، اما همچنین در مورد سایر سوارکارانی که با آنها مسابقه می دهد، کمک حیاتی زیادی در مورد تکالیفم دریافت می کنم، قبل از ارائه دو ساعته تیمی که در آن حضور دارم. راه میزبانی.
با نام هایی که همه ما می شناسیم مانند سر بردلی ویگینز، آندره گریپل، ادوالد بواسون هاگن، الکس داوست و پیتر کناف که به Cav روی صحنه می پیوندند، و همچنین تعداد زیادی از ستاره های داخلی مسابقات دوچرخه سواری که من می شناسم و تحسین می کنم، به سرعت متوجه می شوم که من در واقع برای کار ثبت نام نکرده ام - در عوض این یک روش زندگی کاملاً متفاوت برای هشت روز آینده است. به درستی، مردم به «در حباب» بودن اشاره می کنند، زیرا کل کاروان راه خود را در سراسر کشور طی می کند. برای یک طرفدار واقعی مثل من، که اتفاقاً به اندازه کافی خوش شانس است که به عنوان یک روزنامه نگار و مجری در تلویزیون کار کند، از خاموشی مست کننده است.
با تیم بزرگی که در کنار هم قرار دادن پوشش زنده برای کل جهان مشارکت دارند (بیش از 100 کشور مسابقه را نشان می دهند) و همچنین نکات برجسته برای ITV، ما به سرعت وارد یک ریتم روزانه می شویم.در تیمم اشکودا، راب هیلز، قهرمان سابق و المپیکی و همچنین پدی، تهیه کننده ما را دارم. برای صبحانه همدیگر را ملاقات می کنیم، سپس به سمت شروع مرحله آن روز می رویم، جایی که با بقیه خدمه ارتباط برقرار می کنیم و سعی می کنیم با سواران اتوبوس های تیم مصاحبه کنیم. من همچنین با قهرمان ملی سابق کریستین هاوس ملاقات کردم تا افکار او را برای نمایش هایلایت ضبط کنم.
پس از پایان کار، کریستین برای مسابقه با دوچرخه می رود و ما در حال مسابقه با ماشین هستیم - البته از نظر قانونی - تا به خط پایان برسیم. بسته به طول صحنه و با بسته شدن بسیاری از جاده ها، زمان بسیار مهم است. در حالی که تمام کامیونهای پخش از قبل در پایان راهاندازی شدهاند، من و راب ساعت 13 به روی آنتن میرویم تا پوشش زنده را معرفی کنیم، قبل از اینکه صدای افسانهای هیو پورتر همراه با برایان اسمیت بهعنوان کارشناس، تفسیر را به خط پایان برساند.
وقتی جویدن مسابقه روز با راب را تمام کردم، خارج از هوا هستیم. من با کریستین "دید" دوربین را انتخاب می کنم تا بینش او را از داخل پلوتون دریافت کنم - ویگو و کاو مدام میکی را از یکدیگر بیرون می آورند، سواران از دیگران می پرسند که دوچرخه هایشان چگونه است، زیرا می توانند در یک مسابقه جدید با آنها مسابقه دهند. تیم فصل آینده، داستان دقیق تصادفهایی که دوربینهای ما نمیتوانند آنها را تشخیص دهند، سلسلهمراتب در جدایی که تجربه میتواند بیش از قدرت بیرحمانه باشد.
پس از ضبط، خلاصهای سریع از مسابقه روز را برای نمایش روز بعد مینویسم و ضبط میکنم، و سپس دوباره در جاده هستیم، شاید برای دو یا سه ساعت، قبل از اینکه به هتلی در نزدیکی هتل برسیم. شروع روز بعد سپس دوباره همه چیز تکرار می شود.
جزئیات جزئی خاطرات ماندگار را تشکیل می دهند. شهر لنکاوی کلن وجود دارد که پر از رنگ زرد است که تا به حال در پایان تور دو فرانس دیده اید. توربین بادی در شهر بلیت نورثامبرلند که به نظر می رسد اولین توربین بادی کلمبیایی فرناندو گاویریا بوده است. و چهره گیجآمیز صورت تایلر فارار بهعنوان یک پنیر بزرگ - یک استیلتون - به دلیل جنگندهترین سوارکار در مرحله سوم به او تعلق میگیرد.
ستاره های آینده شروع به ظهور می کنند. اوین دول، بازیکن ولزی، در نهایت روی سکوی تیم ویگینز قرار میگیرد، و خوشحال است که به طور منظم از رئیس خود برتری میگیرد. سواران تیم GB تائو گیگان هارت و الکس پیترز آن را با بهترین های خود ترکیب می کنند. گاویریا از گرایپل گوریل می دود تا به درستی ورود او به جاده های اروپا را مشخص کند.
تنها عیب احتمالی کل شبنگ این بود که نمی توانستم برای یک هفته دوچرخه سواری کنم. میگویم پتانسیل، زیرا در پیست نهایی باشکوه در لندن، در واقع توانستم با سه موتورسیکلت موتورسوار دور بزنم.
با آدرسهای معروفی مانند Whitehall، The Strand و Piccadilly Circus به روی ترافیک بسته شده بود، اما از قبل با هزاران نفر روبرو بودم، من فقط باید گاز کامل میرفتم. همانطور که به خودم فشار آوردم تا سریعتر بروم، نتوانستم جلوی پوزخند را بگیرم. بله، من از هفته طولانی در جاده خسته شده بودم، اما واقعاً کار نمی کرد. این فقط یکی از بهترین سرگرمیها و رضایتبخشترین چیزهایی بود که تجربه کردم.